تمام هستی من امیرمحمدتمام هستی من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره
امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

وروجک مامانی

عکسهای جامونده از عیــد93

               سلااااااااااااااااام زنـــدگی من الان که حالـــت خوبه امیدوارم وقتیم که این پستو میخونی مثل الان خوب و خوش باشی زندگی مامان امسال چون اولین سالگرد آقاجون بود عید برنامه خاصی نداشتیم و خونه بودیم البته نه همش گاهی هم بیرون رفتیم برای تفریح که عکساشو الان برات میذارم یه روز بعداز ظهر با عمواینا و عمهو مامانی ودایی ها رفتیم هزاوه ک جای خیلی قشنگی هست امیر محمــد بغل دایی رضا..پسر عموی مامانی   مامانی با قنــد عسلش دایی و خواهرزاده     ...
10 دی 1393

پــــدر

پدر که باشی با تمام سختی ها و مشقته های روزگار با دیدن غم فرزندت میگویی:نگران نباش درست میشود خیالت تخت من پشتت هستم پدر که باشی.. سردت میشود و کت بر شانه فرزندت می اندازی. چهره ات خشن میشود و دلت دریایی...آرام نمیگیری تا تکه نانی نیاوری؟ پدر که باشی عصا میخواهی ولی نمیگویی هر روز خم تر از دیروز..جلوی اینه تمرین محکم ایستادن میکنی .. پدر که باشی در کتابی جای نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست بی منت از این غریبگی هایت میگذری تا پدر باشی پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی پدر که باشی به جرم پدر بودنت خکم همیشه دویدن برایت میبرند... بی اعتراض به حکم فقط میدوی بی رسیدنها میدو...
23 آذر 1393

دیگ با چه رویی بنویسم آخه؟!!!!ی خبر خوووووووووووب

سه سالگی عشقم گذشت و چیزی ننوشتم.. روز جهانی کودک گذشته و چیزی ننوشتم... عید فطرو قربان و غدیر گذشت و چیزی ننوشتم.. روزهایی ک گذشت شاید خیلی نمیشد بیام اینجا والبته همه دلایلش کارو مشغله کار نبود... بهم حق بدید گاهی وقتا آدم حوصله خودش را هم نداره چ برسه ب وبلاگ این روزها من و امیر محمد روزهای متفاوتی را تجربه میکنیم.همه چیزمون ب نوعی تغییر کرده. عادت غذایمون.مدل تلوزیون دیدنمون.نوع بازیهامون و حتی کنار اومدنمون با همدیگه انگار تغییرات فصلی اثرش رو خیلی آشکار روی ما هم گذاشته... پسرک بزرگترو شلوغتر شده و خرابکاریهاش همچنان ادامه داره خیلی دوستداره باهاش بازی های پر تحرک انجام بدم.گاهی وقتا من دی...
19 آذر 1393

روز عشق مبارک

  دلتــنــگ شـدی به آسمان نگاه کــن کســی هســت که عاشــقانه تو را می نگرد و منتظر توسـتـ اشـتکـ های تو را پاکـ می کند و دسـت هایت را صمیمـانه می فشـارد تو را دوسـتت دارد فقـط بخـاطر خودت و اگر باور داشته باشـی می بیـنی ستاره ها هم با تو حرف می زنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی فقط کافیــست عاشقانه به آسـمان نگاه کنی روز عشق مبارک عزیزان دلـــــــــم ...
25 بهمن 1392

روزهـــای زمستونـــی

سلـــــــام وروجکــــــ مامانی عشقــــــم امیدوارم وقتی که بــزرگــ شــدی و داشتــی این پستـــو میخوندی حالـــت مثل الان خوب خوب خوب باشه... عشقم چند روز پیش ک برف حسابی اومده بود با بابایی رفتــم کــه آدم برفی درستــ کنیـــم به نــظر خودم با کمترین امکانات خیلی قشنگــ شد... دیروز یعنی چهارشنبه 23/11/92با بابایی و خاله پریسا(خاله مامانی)دایی وعزیزرفتیم پیست اسکی شازند البته ما به قصد اسکی سواری نرفته بودیــم بیشتر به این علت رفتیم ک با تویپ سرسر بازی کنیم.. که البته پیست هم بسته بود رفتیم ی جای دیگه خیــــــــــــــــلی خوش گـــذشت حسابی من که یادم رفت عکـــس بندازم شرمنده اینم از عکسای ادم ب...
24 بهمن 1392

بیست و یک ماهگی دوردونم

٢١ مـــاه از بودنت در کنار ما گذشت... 21مـــاهـــی کـــه که بــرای ما سرشـار بود از زیبایی و خاطـــرات فراموش نشدنی... برایت سالها زندگی توام با آرامش و ســربلندی و سـعادت آرزو می کنم؛ 21مــاهـــگیتــــ ، مبارک... ...
3 بهمن 1392

♥دومــین ســ،ر زیـــارتــی گــل پســـری♥

ســـــلاااااااااااااام درونـــــه ی مامان... همونطـــورک گـــفتم وقتـــی بابایی زنگــ زد مـــارفتـــیم امــــــاده شــدیــــم تا بــــرریم سفـــر وقتی اومـــد گفـــت میخــــوایـــم بریـــم مشهــــد..... هورااااااااا...... قربــــونتـــــــ برم امام رضـــــا کـــ باز طلبیدی بیـــایــم پـــابوســـتـــ... زندگیــــــم صبـــح ساعـــت 5صبــــح حرکـــت کردیـــــم ولــــی ازشــانـــس ما شـــب 20دی برف اومده بود حتی توراه هم ک حـــرکتـــ میکـــردیـــم برف میـــومـــد... بهرحال ساعـــت 1نصف شبـــ بـــود کـــــ رسیـــدیم مشـــــــهـــــــد ..... حــــــالــــــــــا بـــــــدبـــــــــرو ادامــه مطـــلـــبـــــ ...
2 بهمن 1392