تمام هستی من امیرمحمدتمام هستی من امیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

وروجک مامانی

♥دومــین ســ،ر زیـــارتــی گــل پســـری♥

1392/11/2 23:35
نویسنده : مامانی
1,265 بازدید
اشتراک گذاری

ســـــلاااااااااااااام درونـــــه ی مامان...

همونطـــورک گـــفتم وقتـــی بابایی زنگــ زد مـــارفتـــیم امــــــاده شــدیــــم تا بــــرریم سفـــر

وقتی اومـــد گفـــت میخــــوایـــم بریـــم مشهــــد.....

هورااااااااا......

قربــــونتـــــــ برم امام رضـــــا کـــ باز طلبیدی بیـــایــم پـــابوســـتـــ...

زندگیــــــم صبـــح ساعـــت 5صبــــح حرکـــت کردیـــــم

ولــــی ازشــانـــس ما شـــب 20دی برف اومده بود حتی توراه هم ک حـــرکتـــ میکـــردیـــم برف میـــومـــد...

بهرحال ساعـــت 1نصف شبـــ بـــود کـــــ رسیـــدیم

مشـــــــهـــــــد .....

حــــــالــــــــــا بـــــــدبـــــــــرو ادامــه مطـــلـــبـــــ

اولـــش خوابـــ بـــودی

ایـــنم چـــندتـــا عکــــس از مسیــــربـــرفــــی

بــــعداز چنـدساعـــــت بیـدارشـــــدی

براتــ فلـــش کـــــارت اورده بـــودم بــــرداشتی بازی کردی....

هــی میپرسیدی مامان این شــــی؟؟؟

اینجـــا بابیی پیـــاده شـــده بــــود گازوبنزین بزنه داشتـــی صـــــداش میزدی

تــــــومسیــــرکلی شیطنت کـــردی و نمـــک ریختی

بهــــت شکلاتـــ دادم گفتـــــم امیر محمد کو شکلاتت

گفتی اینااااااااا

تصمیم گزفتی بخوابی وبحوری

قربون پاهاتــــــــ برم عزیزم

وقــــــت نهــــارک شد بابایی برامون جوجه خرید

بخاطر اینکه زود برسیم تو ماشین خوردیم

بلاخره بعداز چندین ساعتتو مسیر بودن رسیدیم مشهد

هوای مشهــــد عااااااااااالـــــــی بود

الهــــی قربونتـــــ برم ک هرکاری بابایی انجام میداد زودی تــــکرا میکردی

بابایی کاپشونت پوشند چون ترسیدیم سرمابخوری

صـــبح اول رفتیـــم حـــرم

نمیشد تو حرم عکس بندازیم گیر میدادن

شبش رفتیـــــم حیابون گردی و پارکــــ کوهسنگـــــی

کلی بازی کردی

اینم از مامان نی نی

قربووووووووووون بابلا اومدنت بشم مامانی

نمیدونم چرا گیر داده بودی کاپشونت در بیاری

تمام مدتی ک مشهد بودیم صبح تا ظهر حرم میرفتم

بعد رفتیم باغ رضوان حرم ک کبوتراش بودن

صداشون میکردی جوجو

همون سمت ی حوض اب بود

کلی ذووووق کردی

بعداز ظهـر همون روز و خوابیدن عشقای من

تو راهوی مهمونسرا ی واکس کفش برقی بود میرفتی روشنش میکردی و پاتومیگرفتی جلوی فرچش

 

بعد ک اومدیم خونه با گوشی بابایی بازی میکردی

این عکسارا تو خیاط مهمونسزا گرفتم

فکـــرکردی اسبـــه هی میگفتی پتیکو پتیکو

بعدش ک عکس انداختیم خواستیم ک برگردیم برم خونه

با این نینی دوست شدی وباهاش بازی میکردی

اینیم تو زیر زمین حرم بسختی ازت گرفتم

پـــــدرو پــــســـــرتو حرم امام رضــــا

تو حونه هم بابایی کلی باهات بازی میکرد

خیلی سعی مرد تا به هممون خوش بگذره

بعد ی بازی حســــــابـــــی ی بستنی میچسبه

عاااااشق خیار شور شده بودی

رفتیم ک خریــــد بابایی عاشق این عروسک شده بود

براتـــــ خرید توهم کلی دوستش داری

قربونت برم ک زل زده بودی به چشماش چون کج بود

رفته بودی تو کمد دیواری و دالی بازی میکردی

موقع برگشت رفتیم قدمگاه

ولی شماخواب بودی

این عکساراهم تو مسیر برگشت گرفتم

تو راه اراک کلی برف مونده بود

 دوووووووووووووســـــــــتدارم هوووووووووووواتــــــــــا

در ضمن زیارتت قبول جوجوی من

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 بهمن 92 0:27
عزیزم دوباره برات گذاشتم همین شکلی که نوشتم برات همین و وارد کن
مامانی
پاسخ
قبلی ی چیزیشو اشتباه نوشته بود گلی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 بهمن 92 0:56
عزیزم چی ندزدیدنش اینجاست
مامانی
پاسخ
مامان امیــــرعلی (پســــرکـــــ شیطـــون)
3 بهمن 92 3:41
سلام عزیزم .... زیارتتون قبول ... خوش بحالتون کلی دلم هوای مشهد کرده ... ممنون بابت اس ام اس اون روزت ... دوستتوت دارم .... امیرمحمد جان زیارتت قبول ... فدای عکس های نازت گل من .... گلم خدا عشق هاتو برات نگه داره ... شاد باشید و سلامت عزیزدلم ... ببوس پســـــــــــــــــــــــــــــــــر دوست داشتنی رو ... راستی مرسی از اینکه سر زدی بهمون ...
مامانی
پاسخ
سلاممممممممم ممنون ایشاله حدا قسمت خودتون کنه ماهم دوستتون داریم خانمی خدانکنه خانمی مرســــــــــی حواهش میکنم همچنین شما
مامان تارا
3 بهمن 92 12:32
سلام گلم میشه خواهش کنم بیای و به این دوتا گل دختر رای بدی اگه امکان داره همین الان بیا چون ساعت 1 وقتش تموم میشه وب دخملی شکلک:http://dokhmalysheklak.niniweblog.com/ شماره 2 تارا شماره 10 فرناز ممنون میشم
مامانی
پاسخ
حتمــــا عزیز دلم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
9 بهمن 92 13:26
خانوم زیارت قبول - امیرمحمد جون زیارت قبول انشاءا.. سفر زیارت خانه خدا و کربلا قسمتتون بشه التماس دعا برای ما و همه دعا می کردید که عاشقها را بطلبن بازم قبول باشه
مامانی
پاسخ
سلام بهار خانم حیلی ممنون ایشالاه که خدا قسمت خودتون کنه انشاله مرسی
مامان ستاره
12 بهمن 92 22:49
سلام .... خوبی عزیزم ... خسته نباشی... زیارت قبول .. چه عکسای خوشگلی گرفتی ولی تا اون عکس رو که امیر محمدو انداختید بالا دیدم یه لحظه کپ کردم با چه جراتی اینکارو کردین عزیزم .... راستش من تو یه مجله خونده بودم قسمت روانشناسی که نوشته بود بزرگترین اشتباه پدرو مادرا اینه که برای بازی بچه رو به بالا پرت می کنن و فکر می کنن که بچه ها خیلی خوششون میاد در صورتی که خیلی از نظر روانی تاثیر سو ء روشون میذاره و براشون بده .... البته من چون امیر محمد جون رو خیلی دوست دارم اینو گفتم وگرنه به من ربطی نداره تا تو کار شما پدرو مادر عزیز دخالت کنم ... و خدایی ناکرده من قصدم دخالت نبود فقط یه پیام از طرف یه دوست همین عزیزم ... پس از دستم ناراحت نشو گلم ...
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم خوبیم مرسی خانمی انشاله خدا قسمت خودتون کنه.... بخدا از بس اذیت میکنهو بهونه کیری میکنه ادم مجبوره دست ب یسری کاری غیر منطقی بزنه منم کاملا با حرفت موافقم... نه عزیزم اصلا ناراحت نسدم حدارا شکر ک ی همچین دوستای دارم ک تو فکر سلامتی بچم هستن دوستدارم هووووووووووووووووووواااااارتا دوست جوووووووووووونی