داستانهای ملا نصرالدین
پسرکم سلـــــــــــــــام عزیزم دیروز که دایی یه مجله خریده بود داشتم ورقش میزدم تو یه صفحش داستانهایی ملا نصرالین نوشته بود منم چندتاشا برات مینویسم تا خنده بیاد کنج لبات. گم شدن ملا روز ملا خرش را گم کرده بود ملا راه میرفت و شکر میکرد.دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر میکنی؟ ملا گفت:به خاطر اینکه خودم بر روی ان ننشسته بودم والا خودم هم با ان گم شده بودم!؟ &n...
نویسنده :
مامانی
10:20